سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیاله اش پر شد ورفت

"تو چه میدانی عشق چیست ؟مارا به جرم عشق مواخذه میکنند گویا نمیدانند که عشق گناه نیست اما کدام عشق ؟خداوندا!معبودا!وقتی فهمیدم که عشق به تو پایدار است ودیگر عشق ها دروغین است به عشق تو دل بستم .بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم ودیدم که من کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم فهمیدم در این مدت اشتباه میکردم .این تو بودی که عاشق بنده ات بودی وهرگاه او صید شیطان شده تو دام او را پاره کردی .....

آری تو عاشق من بودی وهر شب مرا بیدار میکردی وبه انتظار یک صدا از معشوقت مینشستی .امامن بدبخت ناز میکردم وشب خلوت را از دست میدادم ومیخوابیدم .اما تو دست برنداشتی واین قدر به این کار ادامه دادی تا سرانجام من گریز پا را به چنگ آوردی ومن فکر میکردم با پای خود آمدم .وه چه خیال یاطلی ! این کمند عشق تو بود  که به گردن من افتاد ه بود .

مرا که به چنگ آوردی به صحنه جهادم آوردی کمند عشق را محکمتر کردی ومرا به خط مقدم عشق بردی ودر آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی وچه نیکو شرابی بود ومن هنوز از لذت آن شراب مستم .اولین جرعه آن را که نوشایدم مست شدم ودر حال مستی تقاضای جرعه ای دیگر کردم اما این بار هر چه التماس کردم که جامی دیگر بده تا از حجاب جسمانی بیاسایم ندادی وزیر لب به من خندیدی وپنهانی عشوه کردی .

اکنون من خمارم وپیاله به دست هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر میبرم .

ای عاشق من! ای واله من ! پیاله ام را پر کن ومرا در خماری مگذار !

آخرین نوشته دانشجوی 19 ساله شهید ناصرادین باغانی که پس از آن پیاله پر شد ورفت!




تاریخ : یکشنبه 88/6/8 | 5:19 عصر | نویسنده :